ساعت ۹ و ۴۸ دقیقه‌ی شامگاه ٢١ آبان‌ماه ۱۳۹۷ دقیقاً یک سال خورشیدی از وقوع زلزله‌ی کرمانشاه سپری می‌شود و دقایقی بعد، آن بلای طبیعی به دو سالگی خود وارد می‌شود. از چندی پیش، زمزمه‌هایی برای بزرگداشت سالیاد آن حادثه‌ی طبیعی در فضای رسانه و محافل دانشگاهی و نیز بین بخشی از سمن‌ها و انجمن‌های مردمی شروع شده است و قطع یقین، بسیاری در این وادی به ایفای نقش خواهند پرداخت.

نگارنده به تبع حضور میدانی در جریان امداد (حدود ۶۰ شبانه‌روز) در هیأت مشاور، امدادگر و در نهایت روابط عمومی و... نیز مشاهده‌ی نزدیک خدمات امدادی و درمانی و در نهایت بازسازی مردم، ان.جی.اوها، سلبریتی‌ها و دولت، تجارب زیادی حاصل آورده که در مجال خود، مکتوب و منتشر خواهد شد؛ امّا در این ایّام و در آستانه‌ی سالگرد آن بلای طبیعی، واجب می‌بیند نکاتی چند را محض یادآوری و تأکید، معروض دارد:

 

١.همه می‌دانیم و ویژه‌تر روان‌شناسان و مشاوران که نعمت فراموشی در جای خود، چه اندازه ارزشمند و درخور شکرگذاری است. آن‌گاه که دردی را تجربه می‌کنیم، عزیزی را از دست می‌دهیم، صحنه‌ای دلخراش را پشت سر می‌گذاریم و یا کابوسی شبانه، خواب از سرمان می‌پراند چه نیک و به‌جا و ارزشمند است فراموشی این لحظات و به تاریخ سپردنشان.

پس بی مناسبت نخواهد بود اگر که از رسانه‌ای‌ها و روابط عمومیِ ان.جی.اوها و شهروند خبرنگاران و مدیران گروه‌ها و کانال‌های شبکه‌های اجتماعی بخواهیم و انتظار داشته باشیم که به‌جای ظهور مجدّد عکس‌های روز حادثه، بارگزاری مجدّد کلیپ‌ها و فیلم‌های آن شب و رخدادهای تلخ متعاقب آن و نیز یادآوری «دردهای تجربه‌شده»، تعهّد کنیم و وفا که تصاویر، فیلم و نگاشته‌هایی را بر بال رسانه سوار کنیم که «درد و رنج» را کاهش دهند و «خاطره» را «آرامش خاطر» عنایت کنند و چشمان را به دریچه‌های گشوده‌شده‌ی «امید» پیوند دهند.

قصد ندارم که «درد» و دردهای فعلی آسیب‌دیدگان را نادیده انگارم؛ امّا این را هم می‌دانم که بسیار گفته‌ها، نوشته‌ها و تصاویر و کلیپ‌های منتشره‌ی ما، نتوانست «مسؤولان به‌خواب رفته» را بیدار کند و با کمال تأسّف، خوابشان نیز چنان سنگین شده که به مرحله «کُما» رسیده است و مگر که خدا، لطفی کند وگرنه «آش» همان آش و کاسه، همان کاسه است.

پس چه بهتر که این بار تمرکزمان به‌جای «ساختن سقف خانه» ی آسیب‌دیدگان، استوار گرداندن «ستون اعتماد» آنان به خود و داشته‌هایشان باشد!

شاید بسیاری خُرده گیرند و نارو زنند که: «ای بابا، این بندگان خدا، داشته‌هایشان که همه زایل شد و از دست رفت!»

می‌پذیرم که «حادثه» درحدّ «فاجعه» بوده است و به‌ویژه با سهل‌انگاری‌های مسؤولان مسؤولیت‌نشناس و ندانم‌کاری‌های گاه و بیگاه امدادگران(با عرض پوزش از خیل بیدارگران بسیار)، تا مرز «مرگ امید» و «اعدام عزّت نفس» نیز پیش رفته است؛ امّا یقین دارم که هنوز «نفس‌های رهایی» بسیار است به شرط آن‌که، در مسیر خود هدایت شود.

پس بیاییم به جای انگشت نهادن بر «خلأها»، «نداشته‌ها» و «نکرده‌ها» فقط این یکبار بر «استعدادها»، «ظرفیت‌ها» و «شدنی‌ها» تمرکز کنیم، شاید که «امید»، «عزّت نفس» و «انرژی» زایل‌شده، برگردد. و اگر هم آن، نمی‌کنند حدّاقل خطابشان را به جای هدر دادن انرژی در گوش‌های پر از پنبه‌ی مسؤولان خودی، سوی قلوب ان.جی.اوها، سازمان‌ها و متولّیان بین‌المللی فریاد کنند، شاید که حدّاقل‌ها که «رفع تحریم‌ها» باشد، اتّفاق افتد و خود در هزینه‌های خود تحمیل آسیب‌دیدگان، تعدیلی آفریند.

٢.هنوز هم مصرّم اگر که آن روزهای اوّلی بعد از زلزله، در اوّلین اقدامات امدادی و بازسازی، ایده‌ی «هر شهر یک روستا یا محلّه‌ای از شهرها» را پیش می‌بردیم و همدلی جغرافیایی‌مان را زنجیر می‌کردیم، «سقف خانه‌های آسیب‌دیدگان» با آن‌همه «سیل مهربانی» هم‌وطنان ترمیم می‌شد امّا بنا را بر این گذاشتیم تا از «نکرده‌ها» سخن نگوییم پس بیایید این بار، فارغ از هزینه‌های مادّی، در راستای تجدید بنای «عزّت نفس» و «امید» آسیب‌دیدگان، به ریسمان جغرافیای کنشگری مدنی خود، حلقه زنیم و اگر برای آزمون و آزمایش و تجربه هم باشد، «پایلوت‌گونه»، روان‌شناسان، مشاوران، مددکاران، روان‌درمانگران، روانپزشکان، پزشکان و پرستاران و..‌‌. دواطلبِ یک شهر از جغرافیای ایران‌زمین، در قالب «یک تیم بازسازی»، بر یک روستا یا محلّه‌ای از شهرهای مناطق آسیب‌دیده(البتّه با علم بر اقدامات صورت گرفته و هماهنگی‌های ضروری با گروه‌های مؤثّر قبلی)، متمرکز شوند و در مدّت زمانی معیّن و مورد نیاز به صورت نوبتی و کشیک، به خدمات‌رسانیِ روان‌شناختی، راهنمایی، مشاوره و روان‌درمانی و جسم درمانی موردی بپردازند که این یک، هیچ کم از مسقّف کردنِ خانه‌های مردمان مناطق زلزله‌زده ندارد، دارد.

٣.آن عدّه از مسؤولان مسؤولیت‌شناس هم به‌جای «سکوت» و «خودخوری» به‌پا خیزند و «توجیه‌گری‌های نابخشودنی» مسؤولان مسؤولیت‌ناشناس و مسؤولیت‌گریز را در محافل خودیشان، فریاد برآورند و از «لاک انفعالی» به «سکوی کنشگری» تغییر جهت دهند و از حقوق زایل‌شده‌ی آسیب‌دیدگان با موادّ قانونی و دستورالعمل اداری و ارتباط ساختاری، خالصانه و جسورانه دفاع کنند که شکّی نیست مؤثّر می‌افتد.

٤.(NGO)ها و سازمانهای مردم‌نهاد(سمن) و امدادگران صاحبِ تجربه‌ی حضور در میدان خدمات داوطلبانه، با هدایت و راهنمایی اساتید و لیدرهای صاحب کُرسی و آزمون، همّت کنند، همه‌ی آن دیده‌ها و تجربه‌ها و آزمون‌ها و کارهای کرده و ناکرده، شکست‌ها و موفّقیّت‌های خود و دیگران را بی دخل و تصرّف و سانسور و بی‌تعارف، مکتوب و مستند کنند تا حدّاقل از تجربه و تجارب حاصل از کنشگری‌های دواطلبانه در میادین مشابه دیگر، نتایج بهتر، ملموستر و اثربخشی‌تری حاصل گردد و اینهمه مال و انرژی و زمان و نفر ساعت‌کار، کم‌رمق و کم‌اثر جای دیگر هدر نگردد(هرچند که باید بوسه‌ی سپاس بر دستان بسیاری زد که کم و مؤثّر یا بسیار و اثربخش حضور یافتند و مینیاتوری از «عشق» و «مهربانی» به همنوع خلق کردند).

٥.آخر نکته هم، پیشنهاد می‌شود سرجمع ساعت‌ها نفر و مترمکعب‌ها انرژی و خروارها هزینه‌ی ریالی و ارزی برای نشست‌ها، همایش‌ها، کنفرانس‌ها، یادبودها و امثالهم سالگرد زلزله، محاسبه گردد و تمهیدی اتّخاذ شود قبل از مصرف و هزینه کرد، هریک «خوداظهاری» و «گروه اعلامی»، معادل‌سازی نمایند و به جای صرف و هزینه در گردهمایی‌های روتین و کم‌رونق و کم‌اثر، متمرکز گردد و برای ایجاد یک مرکز «مطالعات یا اقدام مشترک مهربانانه» در مناطق زلزله‌زده، جایگزین گردد؛ باشد که هریک رسالت خود را در قبال «مسؤولیت فردی و اجتماعی»، بهینه ادا کنیم.

 رئوف آذری: کنشگر صلح و مهربانی و دبیرکارگروه سواد رسانه و مسؤولیت اجتماعی انجمن سواد رسانه‌ای ایران

شبانگاه ۲۰ آبان‌ماه ۹۷